چطور میتوانیم هوش کودک را تقویت کنیم؟

هوش کودک را چگونه تقویت کنیم و عوامل تاثیر گذار بر آن چیست؟
در این مقاله از مسیر سبز در مورد تقویت هوش کودک و عوامل تاثیر گذار بر آن مطالعه میکنیم.
عوامل زیستی موثر بر هوش کودک کداماند؟
پژوهشهای مختلف، تأثیر عوامل زیستی گوناگون را بر هوش و تواناییهای ذهنی افراد نشان داده است که به اختصار اشاره میکنیم:
الف. هورمونها: بعضی از هورمونها در فعالیتهای ذهنی نقش مهمی دارند. هورمون تیروکسین که از غده تیرویید ترشح میشود، درفعال کردن کارکردهای ذهنی نقش اساسی دارد. اختلال در ترشح هورمونهای تعیینکننده جنس در دوره جنینی، علاوه بر این که نامشخص شدن جنس کودک را پس از تولد موجب میشود، ممکن است نقایص هوشی را نیز به وجود آورد.
ب. تغذیه: بسیاری از پژوهشها نشان دادهاند که تغذیه ناقص چه در دوره جنینی و چه پس از آن در رشد هوش کودک تأثیر سوء بر جای میگذارد. ازجمله موادغذایی لازم در مورد کودکان، ماده پروتئینی است که کمبود آن بر رشد دستگاه عصبی و در نتیجه بر هوش تأثیر نامطلوب میگذارد. علاوه بر مواد پروتئینی، انواع ویتامینها (E,D,C,A) و بعضی از موادمعدنی (کلسیم و منیزیم) در این مورد نقش موثری دارند. بر اساس برخی پژوهشها، چنان چه کودکانی را که از تغذیه مطلوب برخوردار نبودهاند تحت رژیم غذایی مناسب قرار دهند، پس از مدتی هوشبهر آنان تا اندازهای افزایش نشان میدهد.
۱- تاثیر تفاوتهای جنسی بر هوش کودک
پژوهشهایی که برای مقایسه هوش دختران و پسران انجام گرفته اغلب به این نتیجه رسیده است که از نظر هوش کلی بین دو جنس تفاوتی وجود ندارد. اما از نظر برخی تواناییها بین دو جنس تفاوتهای دیده میشود. از نظر روانی کلامی، خواندن، فهمیدن، چالاکی انگشتان دست و مهارتهای منشیگری دختران نسبت به پسران برتری دارند. از سوی دیگر از نظر استدلال ریاضی، توانایی دیداری ـ فضایی، استعداد فنی و سرعت هماهنگی حرکات عضلات بزرگ، پسران بر دختران برتری دارند. باید دانست این تفاوتها بیشتر معلول روش تربیت دختران و پسران و عوامل فرهنگی است تا عوامل زیستی و وراثتی مربوط به دو جنس. با وجود این، برخی تحقیقات نشان داده است که از نظر بعضی کارکردهای مغزی بین دو جنس تفاوتهایی وجود دارد. وایتلسون، در یک پژوهش درباره دختران و پسران گروههای سنی ۶ تا ۱۳ سال به این نتیجه رسید که در پسران تا سن ۶ سالگی برای پردازش اطلاعات فضایی و غیرکلامی، نیمکره راست مغز بر نیمکره چپ برتری دارد. در حالی که در مورد دختران برتری نمیکره سمت راست مغز برای پردازش اطلاعات فضایی تا قبل از نوجوانی برقرار نمیشود.
۲- پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی
یکی دیگر از عوامل موثر بر هوش، پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی، سطح شغل، سطح تحصیلات و میزان درآمد پدر و مادر است. تفاوت بین متوسط هوش کودکان در رابطه با پایگاه خانوادهها ممکن است از یک سو نشانگر تأثیر عامل وراثت در هوش و از سوی دیگر نتیجه تأثیر شرایط مناسب خانوادگی و محیطی برای رشد و پرورش تواناییهای ذهنی کودکان باشد. علاوه بر مسایل فوق، برخی عوامل دیگر مانند جمعیت خانواده و ترتیب تولد فرزندان، محل سکونت، شباهت و تفاوت فرهنگی پدر و مادر، انتظارهای والدین از کودکان، فقر، فشارهای اقتصادی، نگرش والدین نسبت به فرزندان، روشهای تربیتی که از سوی والدین اعمال میشوند، داشتن فرصتهای آموزشی و… بر رشد و چگونگی هوش تأثیرگذار هستند.
۳- طبیعت و تربیت
یکی از چالشهایی که همیشه در مورد هوش مطرح بوده این است که رشد هوش تحت تأثیر طبیعت است یا تربیت؟ طبیعت به میراث زیستی کودک و تربیت به تجربیات محیطی اعم از فرهنگ حاکم بر جامعه، روابط خانوادگی، رسانهها و… اشاره دارد. برخی دانشمندان اعلام کردهاند که هوش، عموماً ارثی است و تجربیات محیطی، نقش کمی در گسترش آن ایفا میکنند؛ اما رشد واقعی هوش نیاز به چیزی بیش از وراثت دارد. اغلب متخصصان بر این نکته توافق دارند که محیط نیز نقش مهمی در رشد هوش دارد. این بدین معناست که غنیسازی محیط کودکان میتواند هوش آنها را افزایش دهد و موجب پیشرفت تحصیلی و افزایش احتمال دستیابی آنها به مهارتهای مورد نیاز برای یک شغل و استخدام شود. یکی از مسایل مهم در ارتباط با اهمیت محیط در هوش، افزایش نمرات آزمونهای هوشی، در سراسر دنیا است. نمرههای افراد در آزمونهای اخیر هوشی نشان میدهد که اکثر افراد، بهره هوشی متوسط دارند، در حالی که سابقاً وضع هوشی اکثریت، کمتر از متوسط بود. همچنین مطالعات مدرسهای در تأثیر محیط بر هوش نیز اثراتی بر هوش نشان دادهاند. در تحقیقی که رمفل، بر روی کودکان هندی ساکن جنوب آفریقا که به مدت ۴ سال از مدرسه رفتن محروم شدند در مقایسه با کودکان روستای همجوار که در محیط مدرسه مشغول به تحصیل بودند، انجام داد متوجه شد که به ازای هریک سال تأخیر از مدرسه ۵ نمره در هوشبهر کاهش داشتند. نمرات آزمون هوش، گرایش به افزایش در طول ماههای مدرسه و کاهش در ماههای تعطیل دارد.
علاوه بر این کودکانی که روزهای تولدشان به گونهای است که یک سال زودتر به مدرسه میروند، هوش بالاتری نسبت به کودکانی که یک سال دیرتر به مدرسه میروند، نشان میدهند. همچنین کسانی که به هر دلیلی به مدرسه نرفتند یا ترک تحصیل داشتند هوش پایینتری خواهند داشت. تعامل بین وراثت و مح۰یط آن قدر پیچیده و پویا است که یکی از روانشناسان به نام ویلیام گرینوخ، میگوید: پرسش از این که در هوش، طبیعت مهمتر است یا تربیت، مانند پرسش از این نکته است که برای ایجاد یک مستطیل، طول مهمتر است یا عرض؟ ما هنوز نمیدانیم کدام؟ و اصولاً این سؤال غلط است. رشد هوشی فرد، نتیجه متقابل وراثت و محیط است. در عوامل محیطی بر تحصیلات مدرسهای تأکید شده در حالی که فرهنگ حاکم بر جامعه، روابط خانوادگی، رسانهها و دیگر عوامل نیز موثر است.
۴- رابطه هوش و عوامل دیگر
تاثیر وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی بر هوش کودک
کودک تیزهوش در هر خانوادهای میتواند وجود داشته باشد اما مطالعات متعدد نشان میدهند که این گونه کودکان اکثراً به خانوادههای سطوح اجتماعی بالا تعلق دارند. ترمن در مطالعات خود مشاهده کرد که نسبت استعدادهای ممتاز در جوامعی که از لحاظ اقتصادی برترند، بیش از جوامعی است که وضع اقتصادی پایینی دارند. میتوان گفت فعالیت، امیال و وضع مالی خانواده ممکن است تجارب و اطلاعات زیادی برای کودک فراهم آورد. گروهی وجود هر گونه ارتباطی بین تیزهوشی وضع اقتصادی ـ اجتماعی و سواد والدین را رد میکنند. مثلاً مارلند مینویسد که این فرض که افراد تیزهوش و مستعد در محیطهای حرفهای به وجود میآیند، اشتباه است.
۵- تاثیر فرهنگ بر هوش کودک
ضریب هوشی نمیتواند معیار مطمئنی برای مقایسه هوش اشخاصی که در فرهنگهای مختلف بزرگ شدهاند باشد. روشن است که تفاوت شیوههای زندگی، اندیشه و بیان در این زمینه نقش دارد و نمره ۲۰ در یک آزمون ۵۰ سؤالی معنای متفاوتی در دو محیط فرهنگی متفاوت خواهد داشت. هوش، مری وابسته به فرهنگ است و با یادگیریهای کودک و ارزشهای خانوادگی و اجتماعی او ارتباطی جداییناپذیر دارد. از این دیدگاه نمیتوان تعاریفی که قبلاً از هوش به عمل میآمد را تمام و کمال پذیرفت.
تاثیر وضع جغرافیایی بر هوش کودک
کودکانی که در مناطق دوردست زندگی میکنند ممکن است از دسترسی به منابع آموزشی زیاد که معمولاً در مناطق پر جمعیتتر فراهم است محروم باشن. مطالعات نشان میدهند از لحاظ هوشبهر تفاوتهایی بین کودکان نقاط گوناگون یک کشور وجود دارد. معمولاً کودکان شهری نسبت به همسالان روستایی خودهوش بیشتری نشان میدهند. گروهی ازروانشناسان معتقدند که پسران و دختران از لحاظ سطح هوش برابرند جز این که توزیع هوش میان پسران و مردان وسیعتر از توزیع آن میان دختران و زنان است یعنی تفاوت هوشی میان پسران بیش از دختران است. عدهای دیگر اعتقاد دارند که سطح هوش افراد با زمان طفولیت آنها نسبت مستقیم دارد. یعنی هر فرد که دیرتر بالغ شود معمولاً باهوشتر خواهد بود. در این صورت پسران که دیرتر از دختران به مرحله بلوغ میرسند از لحاظ هوش برتری نشان میدهند. کاربرد آزمون وکسلر در مورد هزاران دختر و پسر نشان داده است که این دو گروه از نظر آزمونهای کلامی تفاوت معنیداری ندارد. برعکس در مورد آزمونهای غیرکلامی، تفاوتهای چشمگیری نشان میدهند و این تفاوت همیشه به نفع پسران است. در بین آزمونهای غیرکلامی، دخترها تنها در آزمون رمزنویسی بر پسرها برتری دارند.
دختران در استعداد کلامی پیشرفتهتر از پسران هستند و این امتیاز از حدود ۱۱ سالگی آشکار میشود. در مجموع، دختران از نظر دستور زبان، دیکته و واژگان بهتر از پسران هستند و در پارهای از آزمایشهای زمینه تجسم فضایی و ریاضیات دختران بیشتر است. برتری پسران در استعداد عددی از ۱۲ تا ۱۳ سالگی آشکار میشود. پسران اندکی پس از آن، یعنی در سن بلوغ از نظر تجسم فضایی نسبت به دختران پیشرفتهترند. شاید پسران در درک روابط فضایی موجب میشود که اکثر آنان در رشتههایی نظیر مهندسی، معماری، ریاضی و حتی نقاشی موفقیت بیشتری داشته باشند. عقبماندگی چشمگیر زنان در زمینههای شغلی و تحصیلی احتمالاً ناشی از ارزشهای حاکم بر جامعه است. گرچه وجود تفاوتهای زیستی را نمیتوان نادیده گرفت. به نظر آزوبل در دوره دبستان پسران در مهارتهای مکانیکی و ورزشی، درک و فهم شفاهی یا کلامی، استدلال شفاهی، استدلال ریاضی، ادراک فضایی و توانایی جهتیابی و حل مسأله بر دختران برتری دارند.
در واقع میتوان گفت که تیزهوشی منحصر به پسران نیست بلکه هردو جنس پسر و دختر از این موهبت برخوردار هستند. متأسفانه دختران تیزهوش در معرض این خطر جدی قرار میگیرند که به آنان به صورت تبعیضآمیز رفتار میشود و در بسیاری از فرهنگها به ویژه در کشورهای در حال رشد و جهان سوم این تبعیض به صورت گستردهای اعمال میشود.
جنسن معتقد است که وراثت ۸۰ درصد از میزان هوش افراد را تعیین میکند و فقط ۲۰ درصد از آن به عوامل محیطی بستگی دارد. ضمناً وی ادعا میکند که سیاه پوستان آمریکا که به نظر او از ساخت ژنتیکی نازلتری برخوردارند از سفید پوستان کمهوشترند.
کاهش بازدهی کودکان سیاهپوست ناشی از کمهوشی آنان ناشی نیست بلکه به تفاوت فرهنگهای خاص، روشهای محلی و اعتقادات جامعه آنان مربوط میشود. عدهای معتقدند که سیاهپوستان آمریکا و آفریقا در مجموع، ضریب هوشی کمتری نسبت به سفیدپوستان ساکن همان مناطق نشان میدهند.
یکی از دلایل تفاوت مذکور این است که سیاهپوستان نمیتوانند در دوران کودکی از محیطی غنی و مناسب برای رشد ذهنی لازم، بهرهمند شوند. هوش B ضعیف الزاماً نشانه هوش A ضعیف نخواهد بود.
تقریباً تمام محققان اعتقاد دارند که عوامل محیطی و اجتماعی سبب کاهش هوشبهر سیاهپوستان نسبت به سفیدپوستان میشود زیرا تفاوتی در هوشبهر کودکان بسیار خردسال سیاهپوست و سفیدپوست وجود ندارد.
در یک مطالعه ثابت شد که محیط سر کودک با هوشبهر بالا در سن یک سالگی بزرگتر از محیط سر کودکان با هوشبهر متوسط بوده است. دلیل معتبری برای تناسب هوش و ظرفیت جمجمه وجود ندارد. اندازه جمجمه، در وهله نخست با اندازه جثه تناسب دارد.
نژادهای مختلف از نظر میانگین ظرفیت جمجمه متفاوتند ولی در هر نژادی افراد دارای جمجمه بزرگتر و افراد دارای جمجمه کوچکتر از میانگین جمجمه دیگر نژادها وجود دارند.
به طور کلی میتوان گفت همبستگی اندازه سر با هوش عمومی بسیار ناچیز است و از حدود ۱۰/۰- تا ۱۰/۰+ بیشتر تجاوز نمیکند.
مهمترین قسمت از ساختمان بدنی موجودات زنده که در هوش آنها دخالت دارد، مغز نامیده میشود. مغز افراد آدمی با یکدیگر تفاوتهایی دارد. یکی ازجنبههای تفاوت مغز آدمیان، اختلاف اندازه آن است ولی اندازه مغز به تنهایی در ایجاد تفاوت بین افراد، اهمیت زیادی ندارد.
وزن متوسط مغز انسان در حدود ۱۴۰۰ گرم است. افرادی که وزن مغزشان از ۷۰۰ گرم کمتر است به طور کلی کمهوش هستند. تفاوتهای موجود در ساختمانهای شیمیایی مغز، ارثی و میزان فعالیت کولین استراز در تعیین میزان بهره هوشی موثر است. افزایش میزان هوش از لحظه تولد تا موقعی که فرد بالغ میشود با میزان رشد مغز ارتباط دارد.
تاثیر قشر مخ بر هوش کودک
حجم مخ در افراد میکند به طوری که گاهی در یک فرد دو برابر فرد دیگر است. در تعیین میزان هوش حجم و وزن مخ کافی نیست بلکه نوع ترکیب و عمق پیچیدگیهای مخ اهمیت دارد. برخی بررسیها نشان داده است که بین ضخامت قشر مخ و هوش همبستگی وجود دارد.
شرمن به این نتیجه رسیده است که میان خصوصیات چهره و نمرات تحصیلی همبستگی چشمگیری وجود ندارد.
تاثیر قد بر هوش کودک
فیش وآل به این یافته رسیدهاند که کودکان باهوشتر، از ۴ سالگی به بعد قد بلندتر از کودکان با هوشبهر متوسط بودهاند. انگیزههای پیشرفت در دختران و پسران نیز متفاوت است. دختران، به علت موانع متعددی که در مسیر ترقی و آرمانهای آنان قرار دارد به تدریج انگیزههای پیشرفت خود را از دست میدهند، در صورتی که پسران، به دلیل ضرورت پیشرفت در جامعه و امکانات گستردهتر، از این نظر تقویت میشوند. انگیزه ازجمله عواملی است که در افزایش یا کاهش بهره هوشی تأثیر مستقیم دارد.
تجربه قبلی و هوش کودک
هرچه کودک در گذشته اطلاعات و مهارتهای بیشتری اندوخته باشد به همان نسبت توانایی بیشتری خواهد داشت که آنها را به موقعیتهای جدید انتقال دهد و یادگیری جدید را برای خود آسانتر کند. یادگیری قبلی، یادگیری بعدی را آسانتر میکند، البته به شرطی که میان آن دو ارتباط وجود داشته باشد. هرچه یادگیری قبلی کودک بیشتر باشد راه او برای یادگیری بعدی هموارتر است.
تنوع محرکهای هوش کودک
اصولاً بیشتر عوامل محیطی، حداکثر اثر خود را در نخستین سالهای زندگی بر جای میگذارند. اساس شخصیت و ساختمان روانی انسان در چند سال اول زندگی شکل میگیرد.
برخی روانشناسان تنوع محرکات را مهمترین عامل محیطی در رشد هوش میدانند و معتقدند که هرچه کودک بیشتر ببیند، بشنود، لمس کند و از حواس خود استفاده کند، در سالهای بعد زندگی به دیدن، شنیدن، لمس کردن و استفاده از سایر حواس خود علاقه بیشتری نشان خواهد داد.
کمبود محرکهای لازم برای رشد منجر به رشد ناکافی سلسله اعصاب مرکزی و به ویژه مغز میشود و در نتیجه شخص از نظر هوش که عملکرد مغز و به ویژه قشر مخ است رشد کافی نمیکند.
در بزرگسالی محرومیت از محرکهای محیطی نمیتواند بهره هوشی را چندان کاهش دهد زیرا در این دوره مغز به حداکثر رشد خود رسیده است و با همان تجربههایی که قبلاً آموخته است میتواند به عملکرد خود ادامه دهد.
تاثیر ترتیب تولد بر هوش کودک
برخی مطالعات نشان داده است که معمولاً در یک خانواده، فرند اول باهوشتر از بچههای بعدی است و موفقیت اجتماعی و شغلی به دست میآورد.
بر اساس پژوهشهای دیگر هرچه فرزندان یک خانواده با فاصله کمتری متولد شوند وزن کمتری خواهند داشت و از نظر مهارتهای بدنی، رشد عصبی و بهره هوشی ضعیفتر خواهند بود.
به نوشته گالاگر این اعتقاد وجود دارد که کودکان اول خانواده از خواهران و برادران بعدی با استعدادترند.
تغذیه مادر درماههای بارداری، حرکات وی و حالات روانی او در سرنوشت کودکی که به زودی متولد خواهد شد اثری شگرف دارد. پس در اولین وهله باید توجه به تغذیه مادر باردار و اعمال و رفتار او معطوف شود تا کودکی سالم از نظر جسمی و روانی به دنیا آورد. هرچه کودک از هوش بیشتری برخوردار باشد و قدرت تفکر بیشتری داشته باشد زودرنجتر خواهد بود و رفتار نامناسب اطرافیان اثرات سوء بیشتر در او خواهد گذاشت.
اگر محیط خانواده آرام، گرم و با ثبات باشد و اختلاف مهمی میان زن و شوهر موجود نباشد و برای اداره خانه و تربیت فرزندان تفاهم وجود داشته باشد، رشد هوش و سایر مهارتهای فکری آسانتر و سریعتر در کودکان انجام میگیرد زیرا کودک وقت و انرژی خود را صرف کشف محیط خود و یادگیری میکند.
تاثیر جدایی کودک از والدین بر هوش کودک
جدا شدن کودک از پدر و مادر به ویژه به مدت طولانی و قبل از ۳ سالگی، اثر سویی در رشد عاطفی و فکری کودک دارد. کودکانی که در خردسالی به پرورشگاهها فرستاده میشوند از نظر عاطفی و ذهنی رشد کافی پیدا نمیکنند و هوشبهر آنان اغلب کمتر است.
نبود یا کمبود حضور پدر در خانه سبب میشود که کودک و به ویژه پسر، نتواند با پدر خود همانندسازی کند و در نتیجه دچار تعارض و اضطراب درونی میشود.
درباره یزدان مهربانی
پژوهشگر و مدرس مهارت های تربیت فرزند (با استفاده از تکنیک های برنامه ریزی ذهن)
نوشته های بیشتر از یزدان مهربانی
دیدگاهتان را بنویسید